پینوکیو (به ایتالیایی: Pinocchio) یک شخصیت داستانی و شخصیت اصلی ماجراهای پینوکیو از نویسندهٔ ایتالیایی، کارلو کلودی است. پینوکیو در واقع عروسکی چوبی است که آرزوی تبدیل شدن به پسری واقعی را دارد. همچنین او بسیار دروغ میگوید و هنگامی که دروغ میگوید بینیاش شروع به رشد کردن میکند و بزرگتر میشود.
داستان نسخه انیمیشن:
داستان در مورد پیرمرد نجاری است که بچهای ندارد و تنهاست. پدر ژپتو بههمراه یک گربه و دارکوب که با درست کردن اشیاء چوبی امرار معاش میکند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور میکند که کودکی دارد. فرشتهای مهربان وقتی متوجه آرزوی قلبی پیرمرد میشود، با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده میکند. مدتی میگذرد، پدر ژپتو پینوکیو را مثل تمام کودکان به مدرسه میفرستد. پینوکیو در راه مدرسه از روی سادگی و خوشقلبی گول روباه مکار و گربه نره را میخورد و به تماشای نمایش خیمه شب بازی میرود. در آنجا روباه مکار او را به صاحب خیمهشببازی میفروشد. پینوکیو با جوجه اردک همراهش جینا بهناچار در آنجا میماند و بههمراه آنها از شهری به شهر دیگر میرود و ستارهٔ نمایش خیمهشببازی میشود؛ تا اینکه تصمیم به بازگشت به خانه را میگیرد و در راه باز فریب روباه مکار را میخورد و سکههایی را که از صاحب خیمهشببازیگرفته بود از دست میدهد. … و در جنگل با پری مهربان آشنا میشود. پری که از پدر ژپتو اجازه گرفته بود مدتی ازپینوکیو مراقبت میکند و به او درس حساب میدهد. یک بار بهدلیل بازیگوشی به شهر احمقها رفته و پشیمان برمیگردد؛ هنگام برگشت به خانه باز به دام روباه مکار و گربه نره میافتد، و ماجراهای بسیاری رخ میدهد و با اینکه بارها گول آنها را میخورد ولی باز هر بار با سادگی و خوشقلبی با آنها دوست میشود؛ تا اینکه سرانجام برای یافتن پدر ژپتو به دریا میرود و او را در شکم نهنگ پیدا میکند؛ و پس از نجاتیافتن و پایانیافتن سفرها در آخر توسط پری مهربان به انسان تبدیل میشود.
داستان نسخه اصلی:
در داستان اصلی پینوکیو نویسنده سعی در آن دارد که سختی تربیت کودکان و مخصوصا امور تربیتی کودکان نافرمان را نشان دهد کارلو کلودی در این داستان سعی بر این دارد که ذات پلید و چهره واقعی افراد را به نمایش بگذارد. وی بر این عقیده استوار بود که تنها امر و نهی کردن کودکان باعث تربیت درست آنها نمیشود بلکه میتواند آنها را بیشتر به سمت کار ها غلط جهت بدهد. او عقیده داشت که باید به کودکان فرصت آزمون و خطا داد و با این آزمون و خطا ها آنها با پیامد های مختلف کار هایی که کردن مواجه بشوند و آنها را تجربه کنند و در نهایت تصمیماتی برای رهایی از آنها بگیرند. اما این داستان ترسناک و مناسب کودکان نبود به همین خاطر کمپانی والت دیزنی آن را تغییر داده و به شکل دوست داشتنی که همه آن را به یاد دارند به تصویر کشید. در داستان اصلی پینوکیو ملخی که درون او بود و نقش وجدانش داشت را با چکش کشت چون آن ملخ دائما به او تذکر میداد که پسران بد به الاغ تبدیل میشوند. حتی در قسمتی از داستان او یکی از پاهای چوبی خودش را آتش میزند تا پدر ژپتو از نو پای دیگری برایش بسازد. پینوکیو طی ماجرایی با گربه نره و روباه مکار که لباس انسانی بر تن خود داشتند آشنا میشود و به پدر ژپتو تهمت سوئ استفاده و کودک آزاری میزند و او را به زندان می اندازد. در اواخر داستان گول گربه نره و روباه مکار رو میخورد و از درختی به دار آویخته شده و میمیرد.